معنی در آمد نامشروع

حل جدول

لغت نامه دهخدا

نامشروع

نامشروع. [م َ] (ص مرکب) خلاف شرع. ناروا. ممنوع. شهاد. (ناظم الاطباء). حرام. غیرقانونی: خواجه فرمود آن کار حرام و نامشروع است. (انیس الطالبین ص 91).


آمد

آمد. [م َ] (مص مرخم، اِمص) اسم مصدر یا مصدر مرخّم آمدن. ایاب. مَجی ٔ.
- آمد و رفت، رفت و آمد. ایاب و ذهاب.
- بدآمد، ضجرت. کراهت.
- || شقاوت. نحوست.
- بِه ْآمد، نیک آمد. خیر. سعادت:
نیک آمد و به آمد خلق خدا ازوست
آن بِه ْ بود که قوّت و قدرت بود ورا.
سوزنی.
- بیرون آمد، خروج: و میهم چون خبر بیرون آمد امیر با جعفر بشنید... (تاریخ سیستان).
- خلاف آمد، خلاف کرد. مخالفت. تخالف:
هرچه خلاف آمدِ عادت بود
قافله سالارِ سعادت بود.
نظامی.
از خلاف آمدِ عادت بطلب کام، که من
کسب جمعیّت از آن زلف پریشان کردم.
حافظ.
- خوش آمد، اقبال. مقابل ادبار. سعادت.
- || تملّق. تَبَصْبُص. مَزیدگوئی.
- درآمد، مدخل. مقدّمه (در ساز و آواز).
- رفت و آمد، آمد و رفت. ذهاب و ایاب. ذهاب و مَجی ٔ. مقابل رفت و شد.
- سرآمد، انقضاء.
- نیامد، نحوست. فال بد.
|| بازدید، مقابل دید.
- رفت و آمد، دید و بازدید.
|| بازگشت. مراجعت. ایاب. || (ن مف مرخم / نف مرخم) مخفف آمده، در ترکیب با کلمه ٔ دیگر.
- پیش آمد، مخفف ِ پیش آمده. حادثه. واقعه. وقعه. عارضه. رویداد.
- درآمد، مخفف ِ درآمده. دخل. حاصل. نتیجه.
- سرآمد،مخفف ِ سرآمده. برتر. مقدم. افضل. پیشوا.
- کارآمد، مخفف ِ کارآمده. کاردان. فعال.
- نوآمد، مخفف ِ نوآمده. نوزاد. نورسیده:
فریدون چو روشن جهان را بدید
بچهر نوآمد [منوچهر] یکی بنگرید.
فردوسی.

آمد. [م َ] (مص مرخم، اِمص) اقبال. روی کردن بخت. مقابل ادبار: دیدن روباه در سفر آمددارد. || خجستگی. میمونی. میمنت. مقابل نیامد: سرکه انداختن آمد نیامد دارد؛ یعنی برای بعضی فرخنده و بفال نیک و برای برخی شوم و بفال بد است.
- آمد داشتن، همیشه بفال نیک بودن.
- آمدِ کار، فال نیک. خجستگی. یمن. میمنت: لانه کردن پرستو در خانه آمد کار است.
- آمد کردن، خجسته، میمون آمدن: قَدَم ِ این عروس بما آمد کرد.

آمد. [م ِ] (ع ص) پر از خیر یا شرّ. بسیارخیر یا بسیارشر. || کشتی پر از بار. (منتهی الارب). || کشتی تهی. (مهذب الاسماء).

آمد. [م ِ] (اِخ) نام شهری قدیم و مستحکم در شمال بین النّهرین، و آن با سنگهای سیاه بنا شده و شط دجله آن را چون هلالی احاطه کرده است و در قرب آن چشمه هایی است که شهر را آب دهد. و امروز به دیاربکر معروف است.

فرهنگ فارسی هوشیار

نامشروع

اداتستان ناروا نادات پاد کیش آنچه که خلاف شرع است حرامغیرقانونی مقابل مشروع:‎ } وبسیارباشدکه بسبب قوت خویش و نفقه عیال مضطرشودبطلب روزی ازوجه نامشروع { یارابطه نامشروع. بطریق غیرشرعی رابطه جنسی یافتن.


آمد

(مصدر) آمدن ایاب: رفت و آمد مقابل رفت ذهاب، بازگشت، اقبال روی آوردن بخت خجستگی مقابل نیامد. یا آمد کار. خجستگی یمن میمنت.

فارسی به عربی

فرهنگ معین

نامشروع

(مَ) [فا - ع.] (ص مف.) غیرقانونی.


آمد

آمدن، رفت و آمد، بازگشت، بخت، سازگاری بخت. [خوانش: (مَ) (مص مر.)]

فرهنگ عمید

نامشروع

آنچه خلاف شرع باشد، ناروا، حرام،

مترادف و متضاد زبان فارسی

نامشروع

حرام، غیرشرعی، غیرقانونی، غیرمشروع، ناروا،
(متضاد) مشروع

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

در آمد نامشروع

916

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری